English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (641 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
divine U کشیش استنباط کردن
divined U کشیش استنباط کردن
divines U کشیش استنباط کردن
divining U کشیش استنباط کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
presbytery U داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbyteries U داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
priestly U در خور کشیش یا کاهن مانند کشیش یا کاهن وابسته به کشیش یا کاهن
inferring U استنباط کردن
deducing U استنباط کردن
deduces U استنباط کردن
deduce U استنباط کردن
reads U استنباط کردن
read U استنباط کردن
deduced U استنباط کردن
infers U استنباط کردن
educe U استنباط کردن
inferred U استنباط کردن
inducted U استنباط کردن
inducting U استنباط کردن
infer U استنباط کردن
inducts U استنباط کردن
induct U استنباط کردن
inferring U استنباط کردن پی بردن به
inferred U استنباط کردن پی بردن به
infers U استنباط کردن پی بردن به
infer U استنباط کردن پی بردن به
to i. from somebodies words U از حرفهای کسی استنباط کردن
eliciting U استخراج کردن استنباط کردن
construes U تعبیر کردن استنباط کردن
construe U تعبیر کردن استنباط کردن
elicits U استخراج کردن استنباط کردن
elicit U استخراج کردن استنباط کردن
construed U تعبیر کردن استنباط کردن
elicited U استخراج کردن استنباط کردن
deacon U خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
deacons U خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
eduction U استنباط
sequitur U استنباط
inferences U استنباط
elicitation U استنباط
inference U استنباط
readings U استنباط
presumptions U استنباط
reading U استنباط
presumption U استنباط
corollary U استنباط
corollaries U استنباط
presumption of law U استنباط قانونی
to be deduced U استنباط شدن
inference program U برنامه استنباط
inferable U قابل استنباط
inferentially U ازراه استنباط
inferible U قابل استنباط
followed U پیروی استنباط
follow U پیروی استنباط
presumptions U استنباط گستاخی
deducible U استنباط شدنی
presumption U استنباط گستاخی
follows U پیروی استنباط
implications U مفهوم استنباط
implication U مفهوم استنباط
educt U استخراج یا استنباط
nonsequitur U عدم استنباط قضایا
presumption of fact U استنباط از روی امارات
inferentally U بطریق استنتاج یا استنباط
educible U قابل استخراج یا استنباط
ruled based deduction U استنباط بر مبنای مقررات
inferrable U قابل استنباط برامدنی
ecclesiastic U کشیش
druids U کشیش
predicant U کشیش
padre U کشیش
provost U کشیش
evengelist U کشیش
provosts U کشیش
padres U کشیش
churchman U کشیش
churchmen U کشیش
ecclesiastics U کشیش
abbe U کشیش
herdsman U کشیش
herdsmen U کشیش
hieratic U کشیش
clergymen U کشیش
cleric U کشیش
clergyman U کشیش
clerics U کشیش
priest U کشیش
presbyterate U کشیش
druid U کشیش
priests U کشیش
scilicet U از این چنین استنباط میشود.....
acolytes U دستیار کشیش
parson U کشیش بخش
lamas U کشیش بودایی
vicar U کشیش بخش
officiant U کشیش سرپرست
presbytery U خانه کشیش
right reverend U جناب کشیش
primate U کشیش ارشد
priestlike U کشیش وار
rector U کشیش بخش
archpriest U کشیش بزرگ
sacerdocy U کشیش منشی
sacerdotalism U کشیش مابی
lama U کشیش بودایی
vicars U کشیش بخش
parsons U کشیش بخش
presbyterial U وابسته به کشیش ها
Reverend U جناب کشیش
priesthood U مقام کشیش
clerkly U وابسته به کشیش
acolyte U دستیار کشیش
shaveling U سرتراشیده کشیش
lay brother U نیمچه کشیش
hedge priest U کشیش روستا
high priest U کشیش اعظم
holy joe U کشیش دهکده
priesthood U کشیش بودن
rectors U کشیش بخش
priestcraft U کشیش بازی
priestliness U کشیش مابی
residentiary U کشیش مقیم
presbyteries U خانه کشیش
dedication U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedications U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
officiating priest U کشیش پیش نماز
chancels U جای مخصوص کشیش
cassock U خرقه پوش کشیش
pardoner U کشیش امرزنده گناه
parsonage U قلمرو کشیش بخش
cassocks U خرقه پوش کشیش
chancel U جای مخصوص کشیش
rectory U خانه کشیش بخش
parsonages U قلمرو کشیش بخش
monseigneur U مسیو کشیش کاتولیک
prsbytery U محل جلوس کشیش
pontiffs U کشیش بزرگ پاپ
papa U پاپ کشیش ناحیه
curate U معاون کشیش بخش
presbyter U کشیش سرپرست کلیسا
kirkman U عضوکلیسای اسکاتلندی کشیش
lamaistic U وابسته به کشیش بودایی
pontiff U کشیش بزرگ پاپ
rectories U خانه کشیش بخش
curates U معاون کشیش بخش
ministers U وزیر مختار کشیش .
Imhotep U کشیش [دربار مصر]
minister U وزیر مختار کشیش .
rectrix U بانوی کشیش بخش
papas U پاپ کشیش ناحیه
deduction U استنباط پی بردن ازکل به جزء یاازعلت به معلول
manse U محل سکنی خانه کشیش
prelates U اسقف اعظم کشیش ارشد
prelate U اسقف اعظم کشیش ارشد
ministerial U وابسته به وزیر یا کشیش اداری
curacy U معاونت کشیش بخش یادهستان
he was ordained priest U اورا بسمت کشیش گماشتند
manses U محل سکنی خانه کشیش
curacies U معاونت کشیش بخش یادهستان
sacerdotage U کشیش مابی جماعت کشیشان
parishes U بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
zucchetto U شبکلاه یا عرقچین سفیدرنگ کشیش کاتولیک
tunicle U لباس رویی کشیش در عشاء ربانی
officiant U کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
parish U بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
the sovereign U پاپ اعظم کشیش بخش درکلیسای خاور
priestcraft U دکانی که کشیش هاو ملاهادران بازی می کنند
shaman U کشیش یاکاهن یاجادوگرمردم قدیم شمال اسیاواروپا
parish U قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
parishes U قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
implied assumpist U تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
nonagium U عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
parish clerk U کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
objectivism U روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
lavabo U ایین دست شستن کشیش هنگام پیش بردن عشاه ربانی
multipe expansion of credit U استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
altar-rail U [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
derived information U اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
pastorally U چوپان وار کشیش وار
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com